جدول جو
جدول جو

معنی معتبر کردن - جستجوی لغت در جدول جو

معتبر کردن
التّحقّق من صحّةٍ
تصویری از معتبر کردن
تصویر معتبر کردن
دیکشنری فارسی به عربی
معتبر کردن
Dignify
تصویری از معتبر کردن
تصویر معتبر کردن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
معتبر کردن
dignifier
تصویری از معتبر کردن
تصویر معتبر کردن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
معتبر کردن
ทำให้มีเกียรติ
تصویری از معتبر کردن
تصویر معتبر کردن
دیکشنری فارسی به تایلندی
معتبر کردن
معتبر بنانا
تصویری از معتبر کردن
تصویر معتبر کردن
دیکشنری فارسی به اردو
معتبر کردن
להוקיר
تصویری از معتبر کردن
تصویر معتبر کردن
دیکشنری فارسی به عبری
معتبر کردن
kutukuza
تصویری از معتبر کردن
تصویر معتبر کردن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
معتبر کردن
dignificare
تصویری از معتبر کردن
تصویر معتبر کردن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
معتبر کردن
würdigen
تصویری از معتبر کردن
تصویر معتبر کردن
دیکشنری فارسی به آلمانی
معتبر کردن
uświetniać
تصویری از معتبر کردن
تصویر معتبر کردن
دیکشنری فارسی به لهستانی
معتبر کردن
возвеличивать
تصویری از معتبر کردن
تصویر معتبر کردن
دیکشنری فارسی به روسی
معتبر کردن
урочисто ставитися
تصویری از معتبر کردن
تصویر معتبر کردن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
معتبر کردن
vereren
تصویری از معتبر کردن
تصویر معتبر کردن
دیکشنری فارسی به هلندی
معتبر کردن
dignificar
تصویری از معتبر کردن
تصویر معتبر کردن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
معتبر کردن
सम्मानित करना
تصویری از معتبر کردن
تصویر معتبر کردن
دیکشنری فارسی به هندی
معتبر کردن
dignificar
تصویری از معتبر کردن
تصویر معتبر کردن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
معتبر کردن
সম্মানিত করা
تصویری از معتبر کردن
تصویر معتبر کردن
دیکشنری فارسی به بنگالی
معتبر کردن
memuliakan
تصویری از معتبر کردن
تصویر معتبر کردن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
معتبر کردن
onurlandırmak
تصویری از معتبر کردن
تصویر معتبر کردن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
معتبر کردن
존엄성을 부여하다
تصویری از معتبر کردن
تصویر معتبر کردن
دیکشنری فارسی به کره ای
معتبر کردن
使尊严
تصویری از معتبر کردن
تصویر معتبر کردن
دیکشنری فارسی به چینی
معتبر کردن
尊厳を与える
تصویری از معتبر کردن
تصویر معتبر کردن
دیکشنری فارسی به ژاپنی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از معنبر کردن
تصویر معنبر کردن
به عنبر آغشتن، خوشبو کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معمور کردن
تصویر معمور کردن
آباد کردن آبادان ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستقر کردن
تصویر مستقر کردن
ماناندن جای دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مختار کردن
تصویر مختار کردن
روا کردن، آزاد کام کردن
فرهنگ لغت هوشیار
هنگیراندن کوتاه کردن کوتاه کردن مطلبی و سخنی را: مختصرکردم چو آمد ده پدید خود نبود آن ده ره دیگر گزید. (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشتبه کردن
تصویر مشتبه کردن
((~. کَ دَ))
در شک و شبهه انداختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اعتبار کردن
تصویر اعتبار کردن
((~. کَ دَ))
اعتماد کردن، عبرت گرفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منتشر کردن
تصویر منتشر کردن
افشاندن، پراکندن، پخش کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از منتشر کردن
تصویر منتشر کردن
Issue
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از معتدل کردن
تصویر معتدل کردن
Moderate
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مختصر کردن
تصویر مختصر کردن
Brief
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از معتدل کردن
تصویر معتدل کردن
moderar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مختصر کردن
تصویر مختصر کردن
resumir
دیکشنری فارسی به پرتغالی